این که چه شده هالیوود در این برهه از تاریخ به پتانسیل بزرگ فیلمهای دینی پی برده سؤال مهمی است که کارشناسان باید به آن پاسخ دهند. اما از ظواهر امر پیداست که گرایش عجیبی میان کارگردانهای کمپانی دروغ پراکنی هالیوود به ساخت فیلم انبیا وجود دارد تا آنجا که این امر به مسابقه ای بزرگ بدل شده و گویا پیروز این مسابقه نیز کسی است که بیشترین تحریفها را شامل داستان زندگانی این بزرگواران کند و داستان تحریف شده تر و پیامبر عجیب و غریب تری را به تصویر بکشد. فروش بالای این دست از فیلمها به خاطر باورمندان دینی از یک سو و کشش داستانهای کتابها و متون دینی تحریف شده از سوی دیگر و انگیزه تاریخی یهود بر تحریف حقیقت از دلایلی است که بر سرعت این مسابقه میافزاید و آتش دیگ این دینهای ساختگی را بیشتر و بیشتر میکند. به گزارش یورونیوز، “دیوگو مورگادو”، هنرپیشه، درباره ایفای نقش عیسی میگوید: «برای نسلهای جوان، شناخت عیسی، نه فقط از طریق کتاب بسیار مهم است. اگر از کودکی بپرسید که میخواهد انجیل را بخواند یا ببیند، او قطعاً دیدن انجیل را انتخاب میکند.» زندگی حضرت عیسی نبی، زندگی حضرت نوح و داستان مهاجرت بنی اسرائیل به رهبری حضرت موسی سوژههایی از این پازل بزرگ پیامبر سازی نوین هالیوودی است. پیامبری که به جای پیام آوری، جادوگر، قهرمان و منجی قوم و قبیله ای خاص است. فیلمهای «پسر خدا»، «نوح» و «مهاجرت؛ خدایان و پادشاهان» عناوین این فیلمها و روایتهای جدید از پیامبری و پیامبران توسط هالیوود است. فیلم «پسر خدا» داستان زندگی عیسی مسیح را به تصویر میکشد و اقتباسی است از سریال موفق «انجیل». این فیلم در مراکش فیلمبرداری و توسط “کریستوفر اسپنسر” کارگردانی شده است و نقش عیسی را “دیوگو مورگادو”، هنرپیشه پرتغالی ایفا میکند. “مارک برنت”، تهیه کننده این فیلم میگوید: «ساخت فیلم کار زیادی برد و ما به همه جوانب توجه کردیم تا نقطه نظرهای همه گروهها را ببینیم. ما در عین حال که به حساسیتهای گروههای مختلف احترام گذاشتیم، اصل موضوع و پویایی درام را از داستان نگرفتیم. تفسیرهای مختلفی بین کاتولیکها، پروتستانها و یهودیان در مورد این موضوع وجود دارد. بنابراین فکر میکنم موفق شدیم با توجه به همه این نکتهها فیلمی مؤثر بسازیم.» «نوح» را “دارن آرونوفسکی” ساخته است و در آن راسل کرو، اما واتسون و آنتونی هاپکینز بازی میکنند. اما این فیلم باعث جنجال در کشورهای عرب خاورمیانه شده است و چندین کشور اکران آنرا ممنوع اعلام کردهاند. از طرف دیگر برخی از مسیحیان آمریکایی نیز معتقدند داستان فیلم از روایت انجیل منحرف شده است. “دارن آرونوفسکی” کارگردان، با همه تحریفهایی که در داستان زندگی حضرت «نوح» ایجاد کرده، در دفاع از فیلم میگوید: «به نظرم همه ما با قدیمیترین داستانهای جهان ارتباط برقرار میکنیم. اینجا موضوع آب و سیل است که همه ما آنرا درک میکنیم و در روح و روان ما جای دارد و ربطی به این ندارد از کدام سیارهایم یا چه دینی داریم، نوح متعلق به همه است.» فیلم «مهاجرت» ِ “ریدلی اسکات” درباره مهاجرت قوم یهود است که در آن گلشیفته فراهانی در کنار کریستین بیل و سیگورنی ویور به ایفای نقش دست چندم میپردازد. این فیلم اواخر سال ۲۰۱۴ اکران خواهد شد. یکی از ویژگیهای این دست فیلمها بر قراری نوعی رابطه شبه علی و معلولی میان ساده مساله لوحی و مفهوم پیامبری وجود دارد که در تورات محرف نیز شاهد آن هستیم. این مطلب نه تنها ارادت مخاطب به انبیاء را زیاد نمیکند که نوعی تنفر نیز نسبت به پیامبران در دل وی میکارد. نکته بدتر اینکه شأن وحی تا حد تجربه ای موهوم و همه گیر که حتی گناه کاران نیز میتوانند آن را تجربه کنند، تنزل مییابد. در نگاه سینمای هالیوود پیامبران بی اسرائیل همچون داوود (ع)، موسی (ع) و سلیمان (ع) ابزاری برای نجات یهود مظلوم از بدبختی و آوارگی بودهاند و بس. گرچه فیلمهای اولیه این کمپانی به بازنمایی پیامبران فوق بسنده میکرد اما چندی است در کنار این پیامبران ساحت مقدس پیامبران دیگری همچون نوح (ع)، ابراهیم (ع) و لوط (ع) نیز از تخریب مصون نمانده است. از میان فیلمهای قدیمی میتوان به فیلمهایی چون (کتاب آفرینش – The Bible: In the Beginning)، (ده فرمان – The Ten Commandments) و (سلیمان و سبا – Solomon and Sheba) اشاره کرد که اساس آنها تحریف زندگانی شریف انبیا و توهین به جایگاه پیامبری است. کارگردان فیلم نوح؛ آرونوفکسی است که کارگردان فیلم مشهور و برنده جایزه اسکار قوی سیاه (۲۰۱۰) نیز است. وی کارگردانی فیلم ضد ایرانی کشتی گیر (۲۰۰۸) را نیز در کارنامه خود دارد. با نگاهی به کارنامه فیلمهای این کارگردان و بویژه فیلم کشتی گیر – Wrestler به خوبی درک میکنیم آنچه برای این کارگردان از درجه اهمیت بالاتری نسبت به سایر موضوعات دارد مفهوم سبک زندگی آمریکایی است آن هم منهای تمام مؤلفههای دینی. وی در فیلم کشتی گیر فردی به نام وندی را که نماد ورزشکاران جامعه آمریکایی و مردی بی قید و بند نسبت به خود و خانوادهاش است را در مقابل یک فرد ایرانی روی تشک رینگ آزاد کشتی کج میفرستد که نمادی از جبهه جنگ تمدنها است. وندی اشاره به جمعیت کرده و میگوید شما نماینده تمامی کشورها و تمدنها هستید و سپس رجزش را اینگونه ادامه میدهد که: امشب شاهد خواهید بود که چه کسی برنده و چه کسی بازنده خواهد بود؟ خواهید دید که چه کسی برحق (!) و چه کسی باطل است؟ کارگردان به واسطه این واژگان این جنگ تمدنی و دینی را آشکارا بیان میکند و نشان برحق بودن را پیروزی در نبرد این رینگ خونین و آزاد معرفی میکند. از چنین کارگردانی که مذاق اربابان آمریکای اش برایش مهم تر از حقایق واقعی عالم است، بعید نیست فیلمی را درباره پیامبر عظیم الشانی چون حضرت نوح بسازد و در آن نه تنها نوح را ناجی و هدایتگر معرفی نکند بلکه در فیلم او نوح بواسطه تجربه معنوی و خواب و مکاشفه ای که میبیند گمان میکند باید تمام انسانها را اعم از بد و خوب نابود کند. وی در این راه حتی از کشتن نوادگان خویش نیز کوتاهی نمیکند. بعد از آنکه از عهده این تکلیف خیالی برنمی آید روزها و هفتهها مداوم به شراب پناهنده میشود تا غم این مصیبت را فراموش کند. بعد از مدتها فردی که جفت پسر اوست به او تفهیم میکند که این انتخاب تو بوده نه خدا و خدا اینکه دنیا را نابود کنی یا از نو بسازی را به تو سپرده بود. تو باید تصمیم میگرفتی دنیا ارزش ویران کردن دارد یا ساختن و تو عشق (بخوانید هوس) را انتخاب کردی. در این فیلم به جز توهم رسالت به پیامبری چون نوح و اشتباه در برداشت از دستورات خالق (در این فیلم نامی از خدا برده نمیشود.) و تخریب جایگاه پیامبری به جایگاه فرشتگان نیز تعرض گردیده و بسیاری از آنان را تمرد کنندگان از دستورات الهی معرفی میکنند که به خاطر یاری انسان از دستورات خالق که قرنها است سکوت اختیار کرده و با بشر صحبت نمیکند سرپیچی کرده و به زمین آمدهاند. فرشتگان تنها زمانی اجازه بازگشت به درگاه الهی را دارند که در مقابل انسانها ایستاده و افرادی را که میخواهند وارد کشتی نجات شوند از بین ببرند. برخلاف نوح تاریخ که ناجی انسانها از اشباح الرجال بی دین بوده در این فیلم تنها چیزی که نوح به آن نمیاندیشد و آن را دستور خدا میداند مرگ انسانها به طور سراسری است. جالب اینجاست که نوح این فیلم گیاه خام خوار بوده و کارگردان به جریانی از جریانهای شبه عرفانی اشاره و آن را تبلیغ میکند. بعد از ساخت فیلم ده فرمان، مدتهاست هالیوود در فکر ساختن فیلمی پرآوازه براساس زندگی حضرت موسی (ع) است. درام اکشن «اکسدوس: خدایان و پادشاهان» بلندترین و پرهزینهترین فیلم سال ۲۰۱۴ است که در قالب فیلم ۲۰۰ دقیقه ای ساخته و تدوین شده است. بالاخره ریدلی اسکات تولید این فیلم را براساس فیلمنامه ای از استیون زیلیان برعهده گرفت. نسخه اولیه فیلمنامه را آدام کوپر و بیل کولیگ نوشته بودند. استیون زیلیان نامی آشنا برای سینمادوستان است، این فیلمنامه نویس ۶۰ ساله در کارنامه خود ۱۸ فیلمنامه دارد. از جمله فیلمنامه های او میتوان به بیداری، فهرست شیندلر، هانیبال، گانگسترهای نیویورکی، مانیبال، دختری با خال کوبی اژدها و تمام مردان پادشاه اشاره کرد. زیلیان برای فهرست شیندلر برنده اسکار شده است. ریدلی اسکات کارگردانی فیلمهایی مانند: فتح بهشت، آگهی، بلید رانر، بیگانه، پرومتئوس، تلما و لوییز، رابین هود (فیلم ۲۰۱۰)، الگو، زندگی در یک روز، سقوط، شاهین سیاه، قلمرو بهشت، گانگستر آمریکایی، گلادیاتور، مشاور، هانیبال و یک مشت دروغ را در کارنامه خود دارد که نگاهی هرچند گذرا برای تحلیل و بررسی فیلم آخر وی نیاز است. زیرا شخصیت اسکات چیزی جدا از ساختههایش نیست و درواقع این آثار آینه ای است از آنچه که اسکات را در کارگردانی به اینجا رسانده است. این کارگردان که بیشتر روی سوژههای قهرمانی مثل فیلم معروف «گلادیاتور» و گاه با طعم سیاست زده آمریکایی آن نظر دارد این بار روی سوژه بسیار مهمی در عالم دست گذاشته که برای پیروان تمامی ادیان آسمانی اهمیت دارد و نگاه بسیاری از منتقدان به این اثر سینمایی خواهد بود. او که خوب میداند سراغ چه سوژههایی برود تا مخاطب آمریکاییاش را با خود همراه نگه دارد با انتخاب این سوژه فروش گیشه بلیط فیلمش را تضمین کرده است. وی در این فیلم داستانی از کتاب مقدس درباره خروج قوم بنی اسرائیل به رهبری حضرت موسی (ع) را درزمان بردهداری مصر به نمایش گذاشته است که حضرت موسی به همراه ۶۰۰ هزار برده خروج کرده و شبانه میگریزند. اما جدا از مساله مالی این فیلم هم از نوع ژانر قهرمانی و در ردیف سوژههای منجی گرایانه دسته بندی میشود و از لحاظ رده بندی جزو ژانرهای هیجانی، اکشن، خانوادگی و حماسی به شمار میرود که برخلاف سایر موارد فیلمهای او در این اثر حماسه آفرین پیامبری اولعزم از میان پیامبران الهی است که دستور داشت تا با کفر و الحاد مقابله کند، گرچه در هیچیک از آثار هالیوودی به صراحت نمیتوان فیلمی را یافت که به موضوع کفرستیزی انبیا پرداخته باشد. در این فیلم مانند باقی انیمیشنها و فیلمهای یهودی هالیوود موسی هالیوودی تنها نجات بخش جمعیت بیشمار (!) یهودیان مظلوم تاریخ بوده و گویا در تاریخ مدون یهود از سوی خدا هیچ مأموریت دیگری در زندگی نداشته است. حضور کریستین بیل، بازیگر نقش بت من در سری فیلمهای بت من ساخته کریستوفر نولان در نقش حضرت موسی (ع) در فیلم اکسدوس تاییدی است بر این مدعا. اضافه کنید به این سابقه زیلیان فیلمنامه نویس این فیلم را در تولید آثار کاملاً یهودی و شیطنت او را در مظلوم نمایی جامعه جهانی (!) یهود. از میان این آثار آنچه در ردیف اول قرار دارد فیلمنامه بسیار راهبردی فهرست شیندلر است که انصافاً در مظلوم نمایی جامعه یهود و اثبات خرافه کورههای آدم سوزی و کشتار و اسارت یهود در جنگ جهانی دوم سنگ تمام گذاشته است. در فیلم سه بعدی «اکسدوس: خدایان و پادشاهان» کریستین بل نقش حضرت موسی (ع)، جوئل ادگورتون نقش فرعون رامسس دوم (فرمانروای مصر)، سیگورنی ویور نقش مادر رامسس دوم، گلشیفته فراهانی نقش نفرتاری (همسر رامسس دوم) و آرون پل نقش جاشوا (برده) را دارند. ده سال پس از فیلم جنجال برانگیز «مصائب مسیح» ِ “مل گیبسون”، مسیحا این بار با نگرشی نوین به هالیوود برمی گردد. Son of god آخرین نسخه ساخته شده از فیلمهایی است که زندگی عیسی بن مریم را به تصویر کشیدهاند. فیلمی که در آن “کریستوفر اسپنسر” براساس فیلمنامه “ریچارد بدسر” بدون روایت داستانها، مستند وار و سکانس به سکانس به گونه ای تفکیک شده و اپیزودیک البته نه بطور آشکار، تاریخ زندگی فرزند خدا (!) را سوژه فیلم خود قرار داده و “دیهگو مورگادو” نقش مسیح را در آن ایفا کرده است. «پسر خدا» برگرفته از سریال تلویزیونی نسبتاً موفق به نام «انجیل» است و داستان فیلم درباره زندگی حضرت مسیح از تولد تا زمان تعلیم و بعد به صلیب کشیده شدنش را بر اساس باورهای انجیلی به تصویر میکشد. جدا از اختلاف ادیان بزرگ درباره نحوه تولد و سپس مرگ یا عروج آسمانی مسیحا که یهود برخلاف اسلام و مسیحیت باوری به تولد مسیح ندارد و میان پیروان دین اسلام با مسیحیت نیز اختلاف بر سر عروج بدون مرگ یا تصلیب وجود دارد داستان زندگی این پیامبر جنبههای دیگری نیز دارد که همگی دستمایه موضوعات فیلمهای با رویکرد بازنمایی مسیح گشتهاند. به طور عمده در بسیاری از فیلمها به سه بخش به عنوان بخش اصلی داستان زندگانی مسیح اشاره میشود؛ تولد، معجزات و عروج یا مرگ. البته گاه این بخشها بنابر اعتقادات متفاوت به مسیحیت دچار تغییراتی شدهاند و برخی به بخش خاصی از این سه دوره عمده زندگی بیشتر پرداخته و بخش دیگری را کمرنگ کردهاند؛ بعنوان مثال مسیح بن هور “ویلیام وایلر” بخش دوم و حواریون را روایت نمیکند و یا اینکه مسیح “مل گیبسون” غرق در بخش مرگ و شکنجه مسیح است و نگاه متفاوت “پازولینی” بزرگ به گفتار و شاعرانگی مسیح میپردازد، “روسلینی” هم تحت تأثیر نئورئالیسم ایتالیا اثری مشابه پازولینی ارائه میدهد. در فیلم حاضر عیسی فیلم بنابر باور غلط یهودیان در طویله متولد میشود و فرزند مریم و یوسف نجار است که کنایه ای است به باورهای راستین درباره او که خلق او را بدون پدر و به اذن خدا زیر درخت نخل میدانند. در میانه فیلم هم عیسی فیلم بیشتر شبیه ساحرها و شعبده بازها است تا یک پیامبر اولوالعزم. و اگر فرازهایی از انجیل که بر زبان بازیگر کاراکتر مسیح رانده میشود نبود تنها جنبه ای که از این پیامبر بزرگ الهی بر پرده سینما نقش بسته میشد جنبه قدرتهای خارق العاده ای است که نه تنها در فیلم خیلی با سحر و جادو تفاوت چندانی ندارد بلکه مخاطبان هالیوود عادت کردهاند این دسته از رفتارها را از ساحران و ساحرههای فیلمهای هالیوودی ببینند. عیسی در فیلم فرزند خدا معرفی میشود که هیچ دلیلی برای کارهای خود ندارد، حتی گویی توانایی یافتن و بیان دلایل معجزاتش را نیز ندارد و نسبت به آن به شدت منفعل است. وی که چهره ای معصومانه و ترحم بر انگیز دارد، شفا میدهد بی آنکه دلیلی ذکر کند و گناهان بیمار را از طرف خدا میبخشد بی آنکه دلیلی داشته باشد، مرده ای را زنده میکند که هیچ دلیلی برای انتخاب او ندارد که چرا او را برگزیده تا دوباره به زندگی بازگردد؟ در راه زنی را که متهم به زنا است میبیند و بی هیچ علتی او را نجات میدهد و با بیان جمله: «من سنگم را به کسی میدهم که تاکنون گناهی مرتکب نشده باشد.» به شکلی کاریکاتوری و ناگهان و هماهنگ تمام کشیشان یهودی نیز دست سنگسار برمی دارند. این رفتار از کسی که در فیلم نه تنها نماینده بلکه پسر خدا معرفی میشود یعنی پذیرفتن گناه کبیره زن و یکسان قلمداد کردن گناهان کوچک با گناهان بزرگ که عرش الهی را به لرزه میاندازد. مسیح فیلم یک اومانیست است تا معتقد به خدا و اغلب به ساحران میماند و مردم بیشتر از او انتظار معجزه و جادو دارند تا نجات بخشی و رهایی از گذشته نکبت بار خویش. صحنههای پایانی و مصلوب کردن مسیح هم با آنکه زیاد اغراق نمیشود و شکنجههای وحشیانه ندارد، ولی از زمان عمود شدن صلیب مسیح دیگر روند فیلم و روایت داستان از بین میرود دوباره شعار آغاز میشود و بیش از اندازه به بزرگنمایی مسیح بر صلیب شده میپردازد. نتیجه گیری تولید انبوه فیلمهای با موضوع انبیا آن هم در این برهه در هالیوود زنگ خطری است که اگر جدی گرفته نشود شاید تنها به تحریف تاریخ زندگانی این تعداد از انبیا بسنده نشود و یقیناً هالیوود برنامههای بیشتری برای این مظلومان همیشه تاریخ داشته و دارد که با برنامه ریزی و سیاست گذاری طولانی مدت به مرحله اجرا درآورده و خواهد آورد. در این میان که هجمه باطل به رهبری غرب به شکل بی سابقه ای بر پیکر حقیقت افزوده شده متاسفانه در جبهه حق شاهد سستی بی نظیری هستیم که گاه حتی از پاسخ به شبهات منفعل است و تنها به سکوت و نظاره بسنده میکند. از میان اندیشمندان حوزه نقد و تحلیل رسانه کمتر شاهد ناظران و منتقدان جدی و فعال و حاضر در صحنه هستیم که حقیقت را آشکارا بگویند و باطل را رسوا کنند. از آن کمتر تولید کنندگان اثار رسانه ای جبهه انقلاب است که متاسفانه نه از حمایتهای دولتی برخوردارند و نه حمایتهای مردمی یاوری ایشان را نمودهاند. آرزوی نگارنده این است که روزی فرارسد که اصحاب حق و حقیقت از حالت تدافعی خارج شده و بهترین دفاع را در هجمه ببیند، هجمه ای که ریشه باطل را از اساس بکند و روی سیاه آن را آشکارا به تصویر بکشد. و این میسر نخواهد بود مگر به پویایی و نشاط علمی و عملی اصحاب حق. باید هم در جبهه رصد و تحلیل بیش از پیش فعال شد و هم در جبهه تولید آثار رسانه ای و جبهه واحدی شکل گیرد که سازمان رزم فرهنگی در حوزه رسانه را فرماندهی و تدبیر کند.پیامبری و پیامبران به روایت هالیوود
نوح؛ ناجی یا قاتل؟
موسی هالیوودی
مسیحای هالیوود
منبه :وبسایت موسسه ندای فطرت